سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

یه شب عالی

یه شب عالی کنار مامان جون و آقا جون و عموها و عمه ریحانه در باغ جنت 😍😘 خوشبختی یعنی اینکه فامیلایی داشته باشی که نه تنها ازت بد نمیگن بلکه باعث سربلندی و افتخارت هم میشن و چقدر خوبه که ما شماها رو داریم. پسرم خدا رو شکر مشکلاتی که بقیه در مورد فامیلاشون دارن رو ما نداریم و دور و برمون پره از آدمایی که آگاه هستند، با درک و شعور هستند و میفهمند. امشب احساس کردم که غرق در خوشبختی ام. خدایا هزاران بار شکرت ...
27 تير 1401

خوشمزه ترین شیرینی

سینای من امروز یهویی گفتی مامان من برم بیرون و بیام  وقتی پرسیدم کجا  گفتی یه چیزی بخرم بخورم  کارت خودت و برداشتی و رفتی  وقتی برگشتی دیدم شیر عسل خریدی و پودر نارگیل😋  گفتی میخوام براتون شیرینی درست کنم  الهی قربون اون دستات برم که خوشمزه ترین شیرینی دنیا برای من و بایایی و داداشی شد😍😘 وقتی کنارم هستی تمام دردهایم را فراموش می‌کنم وقتی شادمانه می خندی و بـه یک دیگر عشق می ورزیم دنیا از ان من اسـت😍 حال کـه تو را دارم دیگر از خدای خود چه می‌خواهم دلبندم همیشه بخاطر  وجود نازنینت  خدا را شاکرم😘😘😘😘😘😘😘😘 ...
19 تير 1401

اولین قرار دوستانه

امروز برای بار اول با دوستات قرار گذاشتی و با هم به گیم کلاپ رفتید 🥰 پسرم روز به روز بزرگتر میشی و مستقل تر این روزها  خرید خونه رو خودت انجام میدی حتی اگر بگیم خسته میشی و سنگینه ناراحت میشی 🤭 کلاساتو خودت میری و نیازی نیست من یا باباامیر باهات باشیم  با اسنپ میری و برمیگردی 😍 هر کار واجبی که من و بابایی داشته باشیم بیرون از خونه سامان و پبشت میذاریم تو هم با جون و دل ازش مواظبت میکنی💗 برام حیاط میشوری، ظرف ها رو کمکم میشوری  و تمام کارهات با چند مدت پیش خیلی فرق کرده🏵💖🥀🌹 پسرم! این روزها لبریز از عشق و محبت هستم. تو با تمام وجود چیزی را طلب می‌کنی و من از ترس آسیب رسیدن به تو آن را...
8 تير 1401

اردو با کلاس فوتبال

سینا من امروز با دوستای کلاس فوتبالت به اردو رفتید از اینکه چقدر بهت خوش گذشته  هر چی بگم کمه 😍  رفتید  کمهره سرخی از ساعت 7صبح تا 7شب 🥰 برام که تعریف میکردی انگار از اولش در حال آب بازی بودید تا آخرش  خیلی خوشحال بودی از اینکه مستقل به اردو رفتی آخه بعضی بچه ها مامانشون باهاشون بودن و حسابی ذوق میکردی که مستقل بودی 😘 نمیدونم کی انقدر بزرگ شدی 🥰 پسر مهربونم از اردو که برگشتی از هر چیزی که اونجا خورده بودی یه ذرشو برا داداش سامان کنار گذاشته بودی  💗💗💗💗 پسر نازنینم هر روز و هر لحظه هزاران بار خدا را سپاس می گویم که تو را به من هدیه داد تو مهربون ترینی عزیز دلبندم...
6 تير 1401

پایان ترم هفت و شروع ترم 8

سینای مامان ترم هفت مشاعره رو هم با موفقیت تموم کردی و خیلی خیلی عالی بودی  👌♥ امروز که ترم جدید شروع میشه کلاست حضوری میشه و باید حضوری به کلاس بری خیلی خوشحالی و ذوق زده شده بودی  😍😘🥰 از اینکه چقدر علاقه داری به کلاست هر چی بگم باز کمه😍 بهت افتخار میکنم جون دلم🥰😍😘 نفسم ، پسرم نفس من به نفست بند است یک روز نبودنت زمین و زمان را به هم می ریزد💐💐💐 ...
2 تير 1401
1